به سادگی
(91-03-27) گفتار 6 یک پیراهن نخی قرمز، یک دست شلوار مشکی و کفشهای راحتی که پشتشان را میخواباند… به دور از چشم مردم معمولا به همین شیوه لباس میپوشید، به همین سادگی. او… به خواندن ادامه دهید
(91-03-27) گفتار 6 یک پیراهن نخی قرمز، یک دست شلوار مشکی و کفشهای راحتی که پشتشان را میخواباند… به دور از چشم مردم معمولا به همین شیوه لباس میپوشید، به همین سادگی. او… به خواندن ادامه دهید
(90-08-01) گفتار 5 آهنگ Will You Be There را در خانهام نوشتم، نورلند در کالیفرنیا… راستش را بخواهید در هنگام نوشتن، زیاد به آن نمیاندیشیدم. پس دشوار است آهنگهایی که میسازم را… به خواندن ادامه دهید
(90-06-22) گفتار 4 این را در چشمانشان خواهی دید… تو را داوری میکنند… در تو مینگرند… نه به تو… به درون تو… و به تمام آنچه که شنیدهاند، میاندیشند… چیزهایی که حقیقیت ندارند.… به خواندن ادامه دهید
(90-06-13) گفتار 3 نمیدانم یک نفر چگونه پرمدعا میشود. از وقتی که به یاد دارم، به من گفته شده است که «پرمدعا نشو، پرمدعا نشو!» نمیدانم چگونه یک نفر میتواند فکر کند که… به خواندن ادامه دهید
(90-05-13) گفتار 2 آن هنگام که موسیقی شروع به نواختن کند، مرا از نو میآفریند. ادوات موسیقی مرا به جنبش وامیدارند، درونم جاری میشوند و مرا در فرمان خود میگیرند. گاهی اختیار از… به خواندن ادامه دهید
(90-04-23) گفتار 1 در نظر آوريد… مادری که فرزند خويش را به ميدان جنگ میفرستد و نمیداند که آيا ديدار دوبارهای خواهد بود… چگونه ممکن است چيزی چنين ببينيم و کاری نکنيم؟ چگونه… به خواندن ادامه دهید